امروز و من و تو، با م امید

ساخت وبلاگ

سلامم را نمی دهد پاسخ، پاییز دارد به پایان نزدیک می شود. با همه مهربانی مهرش، پاکی آبان اش، آبانی از جنس آب، و گرمی آذرش، آذری که از آتش آمده. و میدهد نوید زمستان را، زمستانی سرد و سوزان. با ابرهای تیره و تاریک که هنوز بر زمین سایه افکنده، مثل اینکه هوای باریدن دارد. هوا بس ناجوانمردانه سرد است. 

دمت گرم و سرت خوش باد، سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای، منم من، میهمان هر شبت، منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور، نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم. بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم. میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد، تگرگی نیست، مرگی نیست. صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است. من امشب آمدستم وام بگزارم. حسابت را کنار جام بگذارم. چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد! فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست. یادگار سیلی سرد زمستان است. سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان. نفسها ابر، دلها خسته و غمگین، درختان اسکلتهای بلور آجین، زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه، غبار آلوده مهر و ماه، زمستان است. 

زمستانم را بهاران کن 

تولدت مبارک...
ما را در سایت تولدت مبارک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ehsan2nya بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 18:12